شادمانی ممنوع، بفرمایید غم

شادمانی ممنوع، بفرمایید غم

پژمرده و غم زده. بی روح و خالی از نشاط. حال و روز جوانان شهری پر درد.جوانانی که به دریچه هایی از شادی راضی هستند اما کورسویی از خوشحالی را نمی یابند.شاید ساخته شده اند برای کاری دیگر. گریه کنند و گریه کنند.اندوهگین باشند و زجّه بزنند .شاید مسیر بودجه ها به همین سمت باشد و یا شاید هزینه کردن در این راه، بیشتر به چشم می آید و نام بهتری دارد. گریه دل را صیقل می دهد و روح را لطافت می بخشد؛ خنده و شادی کیلویی چند!!!
شاید امید جوانان این شهر به دو سه تا مناسبتی بود که در تقویم می دیدند تا شاید مسوولان فکری کنند برای شادمانیشان و لیکن هر چه انتظار کشیدند خبری نشد که نشد.البته نه این که مسوولان، انسان های شادی نیستند و مخالف شاد بودنند.خیر. اتفاقا شیک ترین لباسهایشان را به تن می کنند و با خطّ اتوهای بسیار زیبا در صف اول مراسم های شهرک هایی که جوانان ما را از حضور منع می کنند ، حاضر می شوند. بالاخره سفره ای پهن است. لیک خودشان آنچنان حسی به پیگیری برگزاری این چنین برنامه هایی ندارند.
به راستی با وجود این چنین وضعیتی از کدامین شور و نشاط سخن می گوییم؟
در دنیایی که همه می کوشند تا چشم ها و سرهای فرو رفته در گوشی های تلفن همراه را بیرون بیاورند و زندگی اجتماعی را رنگ و لعاب بهتری بخشند و مردم را به هر دلیل از گوشه های خانه به سمت جامعه بکشانند، ما نه که اندر خم یک کوچه بلکه در هیچ ماوایی نیستیم. شادی جوانان ما تنها در بازی با موبایل یا نهایتا برداشتن موتور و ماشین و متر کردن کوچه و خیابان خلاصه می شود .بچرخند و بچرخند و تکرار کنند مسیر هر روز و شبشان را.
هر چه داد می زنند و فریاد بر می آورند که به پیستی برای موتور سواری نیازمندیم صدایشان به گوشی نمی رسد و یا گوش مسوولان برای شنیدن حرفشان سنگین است .خسته شده اند از آنکه قبل از رای گیریها ، افرادی را در کنار خود می بینند که برای جمع کردن آرا به آنها نیازمند هستند و خود را همیشه در کنار جوانان و همراه جوانان می دانند و چون بر سر مقام می رسند و اندک مطالبه ای را طلب می کنند ، حکایت باغبان می شود به وقت پاییز.
باید برای شادی ، در محلی پر خطر خود را تخلیه کنند. سرعت بروند، ویراژ دهند، تک چرخ بزنند، مصدوم شوند و حتی بمیرند…
این گونه که از قضایا بر می آید شادی و خوشی برای ما تعریفی نشده است و غم و غصه بیشتر با احوالمان سازگاری دارد.همیشه باید چشممان به این باشد که شاید شهرک ها مراسمی برگزار کنند و با خواهش بتوانیم یک سانس رایگان بگیریم و به نام چند ارگان بنویسیم. اگر هم مثل این روزها به جمی ها توهین شد خاموشی دوستان را بپذیریم.مراسم سوگواری که هست.در آنجا حتما جا برای مردم شهرستان وجود دارد.چون هم غصه به آنها می سازد و هم برای فیلمبرداری و نمای بهتر به تعداد افراد بیشتری نیاز است.
اندکی بیشتر فکر کنیم. آنچه مسلم است این که اسلام با شاد بودن مخالفتی ندارد و گویا دوستان تعریفی دیگر دارند و مسیر را گم کرده اند؟ به نظر ، افکار پوسیده را باید فضایی نو بخشید. این مسیر شاید به ترکستان ختم شود…



نظرات

یک پاسخ به “شادمانی ممنوع، بفرمایید غم”

  1. علی گفت:

    فدای گفتارت جوانمرد ، هر کی این مطلب نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *