تنهای تنها؛حکایت این روزهای گوش شکسته های دل شکسته – “سیدمجتبی موسوی”
قصه ی خاک و آدم های خاکی. قصه ی صورت های زخمی و ورم کرده. جکایت گوش های شکسته.داستان ریاضت کشیدن و سرشاخ شدن با سختی ها.کشتی، کشتی و کشتی.
روزگار زیادی نمی گذرد که داستان خاک و خاک کردن در شهرستان ما آغاز شده است. رشته ای نوپا که تا قبل از آمدن حسین غریبی اثری از آن نبود.همین چند سال پیش و پیشتر از آن که تب فوتبال هر روز دمایش را بالاتر ببرد وگرمایش پیر و جوان را درنوردد، هر از چندگاهی چشممان به بنرهایی می افتاد که مجالی بود برای لبخند و شادی. بنرهایی که حاکی از قهرمانی ها دعوت شدن های بچه های این دیار به تیم ملی بودند. فضا کاملا عوض شده بود و مردم باور داشتند که اتفاقاتی در حال افتادن است و استعدادهایی در حال شکوفا شدن.
گذشت و گذشت.ورزشی که یک روز جور تمام رشته ها را می کشید و پنجه در پنجه ی بزرگان می کرد، اکنون نایی برای برخاستن ندارد.حمایت نشدن این رشته از طرف مسوولان ،کاهش انگیزه را سبب شده است و اگر وجود مربی استوار و دلسوزی چون حسین غریبی نبود چه بسا کشتی جم در همین قدم های اول رو به انحطاط می رفت. مردی که با خوی پدری، با وجود عمل جراحی و بودن سرم بر دستش ، لحظه ای از پا ننشست و با همان حالش در گوشه ای از تشک ، شاگردانش را راهنمایی می کرد.
پای صحبت هایش که بنشینی آن موقع می فهمی که چه راههایی باید رفت تا بتوان این گونه شد. از خوابیدن در بلوارها و جلوی باشگاههای بزرگ برای شرکت در کلاسها و اردوها تا بیرون شدن از محل تمرین و پهن کردن تشک بر روی تپه ی هلیکوپتری و دست از تمرین برنداشتن.آن قدر مشتاقانه دنبال می کرد که در سالن برای بچه ها کلاس ریاضی هم جهت بهبود وضعیت درسی و آسیب ندیدن برقرار بود. هر آنچه دارد را منتقل می کند و شاگردان را به سان یک مربی برای کشتی گیران دیگر بار می آورد.
مشکلاتشان بسیار بود اما بزرگترینش عدم حمایت مالی است که سخت گریبانشان را گرفته. مربی کشتی جم معتقد بود که برای کشتی گیر شدن باید در سال ، ده مسابقه برای شاگردانش در نظر گرفته شود و به اصطلاح تنشان به تن حریفان بخورد.چند صباحی است دیگر امیدش را از اطرافیان بریده است و با گرفتن وامهایی شاگردانش را راهی مسابقات می کند.در این میان از بین رفتن انگیزه ی شاگردانش برایش عذاب آور است. کشتی گیران از عدم آگاهی خانواده و مردم از این رشته گلایه داشتند.از این که اگر کشتی گیری از جویبار به مقامی برسد ، مسوولان شهرشان برایش سنگ تمام می گذارند و حال ، برای آن ها با تمام مدال های رنگینشان تره ای خورد نمی شود.هژبری ها،ارسلان رجایی ها و حتی اسپنداری که روزی پشت قهرمانی چون حسن یزدانی را به خاک می مالید، روز به روز سر خورده تر می شوند و میلشان رو به سوی نابودی. حال و روز ارسلان بماند که نابغه ای ا ست و لیکن به دلیل نبود انگیزه چند ماهی است کشتی را رها کرده.
تا کی می توان ماشین زیر پایت را فروخت و زمینه را برای شرکت در مسابقات شاگردان فراهم کرد؟ تا چه زمان به دلیل بی خیالی مسوولان بعد از قهرمانی، می توان ماشین شخصی را در اختیار کشتی گیران گذاشت؟ مربی و کشتی گیرانی که شب های بی پولیشان را با دونگ جمع کردن گذراندند و هیچ کس ککش نگزید.در همین سالن کشتی گیری به قهرمانی کشور دست یافت که تنها یک کلیه داشت.اکنون هم جناب مربی به دنبال وامی ۱۶ میلیونی است برای جراحی کتف یکی از شاگردانش.و امان از مسوولین …
گله ها بود از تورهای آزادی که برگزار می شود و عشق شهرت های پول دار بدون سختی و فشار ،مقام هایی را به دست می آورند و از عدم آگاهی مردم سواستفاده می کنند و خودشان را قهرمان و ملی پوش می دانند.تمرینات شاگردانش را که می بینی و فشارها را که به نظاره می نشینی و از ضربان قلبی که به حداکثر می رسد آگاه می شوی ، آنگاه داستان قهرمانی را بهتر متوجه می شوی و می دانی که از هرکس بر نمی آید.
تشکر می کرد از انسانهایی که بدون چشم داشت، هر نوع کمک به آن ها می رسانند.در این میان، بودند انسان هایی که نه از سر دلسوزی که به خاطر نام خودشان به این رشته نزدیک شدند و بعد از مدتی بدون هیچ گونه کمک آن ها را به حال خود رها کردند.
و اما خواب ماندن و یا خود به خواب زدگی مسوولان ما همچنان ادامه دار و دردآور است.شاید اگر پشت کشتی جم به خاک مالیده شود ، زمان ضربه فنی آن فرا رسیده باشد. نگذارید بیش از این دل کشتی گیران جم مانند گوشهایشان شکسته شود.به نظر زمان آن است که دیگر گونه بیندیشیم. شاید فردا دیر باشد…