درگفتگو با احمد بي باك
ﺑﺮﺭﺳﯽ مهارتآﻣﻮﺯﯼ ﻳﺎ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻭﻇﻴﻔﻪ؟؟؟
به گزارش تاورتا وبه نقل از یارا- مهرنوش ذوالفقاری: هر خبری که در صفحۀ حوادث مرور میشود نشان از یک بیمدیریتی و نقص دارد، نقصها متفاوتند و بیمدیریتیها شبیه به هم. آموزش و ایجاد مهارتهای مختلف رفتاری در افراد یک جامعه، زیستن را آسان میکند، اما به چه صورتی و با چه کیفیتی؟ قرار بود این گزارش در خصوص چرایی و چگونگی خودکشی سربازان در زمان خدمت باشد، اما تصمیم گرفتم به جای بحث خودکشی و علل آن در سربازی، با این موضوع ریشهایتر برخورد کنم و به این فکر کنم که پسران ما برای ورود به دنیای سخت، اما جذاب سربازی نیازمند داشتن چه مهارتهایی هستند، آیا مادران لقمه به دست تا درب منزل، میتوانند حامی خوبی باشند؟ یا نه، آموزشهای ناقص ما در مدارس، یا داستانگوییهای مردان فامیل وقتی دور هم جمع میشوند و با غرور یا لحنی طنز آلود، از سر به سر گذاشتن با فرمانده و هم خدمتیها میگویند؟ کدامیک میتواند جایگاهی شایسته در آموزش مهارتهای قبل از سربازی برای پسران ما باشد؟
برای پاسخ به پرسشهای متنوعم به سراغ احمد بیباک کارشناس ارشد جامعهشناسی میروم که علیرغم مشغلۀ زیاد کاری با روی باز، دغدغههای مرا بیجواب نگذاشت، از وی میپرسم نسل جدید از نظر فاکتورهای جامعهشناسی تفاوتهای عمیق و گستردهای با نسل قبل از خود دارد، علم جامعهشناسی چه نظر و دیدگاهی نسبت به این تفاوتها دارد؟ وی میگوید: تفاوت نسلها یک امر طبیعی است، زمانی غیرطبیعی و مشکل ساز جلوه میکند که یک نسل ارزشهای جامعه را در مقابل خودش ببیند. یعنی ارزشها کندتر از تغییرات اجتماعی روز آمد بشوند و تغییرات اجتماعی آنقدر سریع بودهاند که افرادی که به ارزشهای پیشین باور داشتهاند نتوانستهاند خود را با آن انطباق دهند؛ پس اساس جدال این دو نسل جدال بر سر تجربه است.
در نسل پیشین تجربه محصول سنت و انباشت تجربۀ سنتی است، اما در نسل جدید این تجربه محصول تکنولوژی و مدرنیته است، با تأمل بر سرعت حصول این دو تجربه و میزان سرعت تحول در هر کدام، تفاوتهای زیادی برای ما آشکار میشود. نسل پیشین نسلی صبور و باحوصله است؛ در مقابل، نسل امروز نسلی عجول و آنی گراست. نسل پیشین نسلی است که قنات حفر میکند، آن هم به اندازه فاصله زمین تا ماه، که به قول استاد صفینژاد میتوانیم این را جزو هشتمین عجایب جهان به شمار بیاوریم، شما این انقلاب کاریزی را که پاسخ نسل پیشین به مسئله آب است را مقایسه کنید با پاسخ نسل امروز به مسئله آب. پاسخ نسل امروز به انقلاب کاریزی تنها شگفتی است.مثال دیگر، نسل پیشین را در حوزۀ کشاورزی ببینید نسل پیشین گردو میکاشت که هشت سال بعد به عمل میآمد، نخل میکاشت به امید سال ها بعد، در مقابل نسل امروز نسلی است که کشت جالیزی و گلخانهای را جذابتر میبیند، چون زودتر به سود دهی میرسد. جدال این دو نسل جدال ثمر و سود است.
در حوزههای مختلف میبینیم که نسل پیشین بسیار عملگراتر است و نسل امروز نظرگرا. در زمینه ویژگیهای فردی نسل پیشین اهل خودشناسی و مجاهدت درون بود و به قول قدما اهل سیر انفس بود، اما در مقابل نسل امروز به دنبال تغییر پیرامون خود و جهان است و نسبت به نسل پیشین عینیگراتر شده و اگر بخواهیم موضعگیری این نسل در مقابل مشکلات را با هم مقایسه کنیم؛ شاید به نکات جالبی برسیم:
مثلاً نسل پیشین مسائل خود را حل میکند، درست و تعمیر میکند؛ اما نسل امروز میگریزد و حذف میکند مثلاً اگر با یک ارتباط دوستانه به مشکل بر بخورد آن رابطه را به سادگی حذف میکند. نسل پیشین ممکن بود حتی به جنگ و درگیری فیزیکی هم برسد اما رابطه را حذف نمیکرد، نوع مواجهۀ این دو نسل با یکدیگر نشان میدهد که چقدر این دو نسل با یکدیگر متفاوتند.
از وی پرسیدم نسل جدید همه چیز را آنی و بدون تحمل سختی میخواهد دنیای جامعهشناسان برای سربازانی که تحمل دو سال ماندن در چارچوب نظم و قانون را ندارند چه گفتهای دارد؟ نسل جدید چگونه میتواند با پادگان روبرو شود؟
در نسل پیشین یک نوع همخوانی نظام تربیتی خانواده و جامعۀ سنتی با فرهنگ فرمانبری نیروی نظامی وجود دارد. چرا؟در جامعۀ پیشین سن درجه می بخشد؛ با خود اعتبار میآورد و ریشسفیدی مهم است.
درجۀ نظامی هم میتواند همان کارکردهای سن و تجربه را با خود داشته باشد؛ یعنی درجۀ نظامی فینفسه میتواند برای افراد قابل احترام باشد، اما زمانی که میآیید به سمت نسل جدید مؤلفههای این نسل برای سنجش، دو مولفه سن و تجربه به تنهایی نیستند؛ این نسل به مؤلفههایی مانند حسابگری، قدرت و ثروت میاندیشد. یعنی زمانی که میخواهند کسی را بررسی کنند که درجه و اعتبار او کجاست، ابتدا به ثروت و قدرت او میاندیشد و بعد سن و تجربه را مد نظر قرار میدهد.
پس مهمترین تفاوت این نسل در مواجهه با پدیدۀ نظامی، نظامی گری و سربازی این نکته میتواند باشد. مثلاً شما کافیست آرزوهای این دو نسل را با یکدیگر مقایسه کنید اگر آرزوهای نسل پیشین عاقبتبخیری خانواده، فرزندان و خیر جمعی بود؛ اما آرزوهای این نسل مبتنی بر یک شبه ره صد ساله رفتن است؛ آن هم به شکل فردی به ویژه در حوزههای مالی و اقتصادی. خیلی از آرزوهای این نسل در کانالهای مالی و اقتصادی خلاصه شده. پس ارزشهای پیشین در جامعه تغییر کرده؛ ولی ارزشهای ساختاری در دستگاه آموزشی نظامی ما همچنان ثابت مانده که به نظر من لازم است که بازبینی در آن صورت بگیرد. برای مثال اگر دستگاه انتظامی ما در دوره آموزشی، هم اهداف آبجکتیو و هم اهداف سابجکتیو را مد نظر دارد، می بایست ابزار های متناسب با این دو حوزه را در دست داشته باشد. یعنی نمی تواند با یک ابزار که آن هم عموماً ابزارهای آبجکتیو و بیرونی است، بخواهد مسائل درونی را حل و فصل کند. یعنی ابزار ترغیب و مجاب کردن نیروی آموزشی اش هم برای رژه رفتن و هم برای فریضه نماز یکسان باشد و این نشدنیست.
از دکتر مرضیه مشتاقی عضو سازمان روانشناسی و مشاورۀ ایران پرسیدم با توجه به سالار بودن فرزندان در خانوادههای امروزی، تحصیلات بالای جوانان و عدم تحمل موانع و مشکلات پیشرو، پسران ما باید با چه مهارتی وارد پادگان شوند؟
وی این گونه پاسخ داد: با جملۀ فرزندسالاری کمی مسئله دارم چرا که فکر میکنم کمی باید حول و حوش قضیۀ فرزندسالاری بیشتر فکر کنیم و اینکه والدین متأسفانه به لحاظ دلایل مختلف، مهارت لازم را ندارند که بتوانند با چالشها و موانع ارتباطی، برخورد مسئلهمدار کنند و بیشتر هیجانمدار هستند.
وقتی پدر و مادر دورترین نقطه را برای بچهها در نظر میگیرند، از کار روزانه خسته هستند و وقت کافی برای گذراندن با فرزندان ندارند، یا اینکه فکر میکنند مهارتهای لازم را برای جوابگویی به نیاز های فرزندانشان ندارند؛ پس در واقع به نظر میآید که نسل امروز مقداری رها شدهاند و هر کدام ابزار و وسیلهای را مانند آیپد و لبتاب و موبایل را به صورت یک دنیای انفرادی در آن دست و پا میزنند و آنقدر آزمون و خطا دارند، تا بتوانند به حل یک مسئلهای با درصد کم یا متوسط به صورت منطقی بپردازند.
در این جا میبینیم، بچههایی که در ۱۰ یا ۱۵ سال پیش بودهاند کمتر تک فرزند بودهاند و به هر حال، جو خانواده به گونهای بود که بده بستانهای عاطفی به خوبی در خانه انجام میشد. در سالهای قبل بچهها آنقدر تنها نبودهاند، درحالحاضر ، عمدتاً خانوادهها دارای یک یا دو فرزند، آن هم در اتاقهای جداگانه؛ خوب این مسائل باعث میشود به نوعی فرزند ما یاد نگیرد که با دیگران مشترک باشد.
ما در واقع با هر مسئله و موردی بخواهیم هیجانمدار برخورد کنیم، راه به جایی نمیبریم؛ اما زمانی که مسئلهمدار مسائل را بررسی کنیم، بیشتر انرژی و توان خود را به سمت حل مسئله خواهیم برد.
در هر تحقیقی ما میگوییم تببین، پیشبینی و مدیریت، با تببین درستی که از وضعیت جوانان داریم، از محیط خانواده و اینکه آیا مجهز به یک سری مهارتها هستند یا نه، پیشبینی میکنیم که این جوان در چه محیطی زندگی میکرده و با توجه با ارزیابی روانشناختی که داریم؛ با ابزارهایی که عرض کردم خیلی میتواند کمککننده باشد و بعد میتوانیم اوضاع را مدیریت کنیم. پس آموزش مهارتهای ارتباطی و زندگی به سربازان میتواند بسیار فراوان در روند گذراندن منطقی دوران سربازی مؤثر باشد.
مصطفی شهبازی را خیلیها میشناسیم فردی که ارتباطات را با جان و دل تدریس میکند و سعی دارد؛ همگان از داشتن مهارتهای ارتباطی بهرهمند باشند. وی لازمۀ ارتباط سنجیده با دیگران را در ارتباط موفق هر فرد با خود میداند، از وی پرسیدم ارتباط بین سرباز وظیفه و فرمانده در علم ارتباطات در کدام دسته قرار میگیرد؟ اصلاً با توجه به وضعیت ارتباطی موجود بین آنها، میتوان آنها را در دستهبندی خاصی قرار داد؟ وی در پاسخ میگوید: وقتی پسربچهها کمی مشکل رفتاری دارند خانواده میگوید شما را میفرستیم سربازی تا آدم شوید و برگردید. این ذهنیتی است که در کودکان و نوجوانان شکل میگیرد تا از سربازی غول بسازند. خیلیها هم از زیر آن شانه خالی میکنند.
از قدیم هم به آن اجباری میگفتند نه سربازی و انسانها در مقابل اجبارهای خودشان حالت تدافعی به خود میگیرند؛ پس کلاً مقولۀ سربازی یا اجباری مقولهای است که باید کارشناسی شود و اساتید و اهل فن نگاه کارشناسانهتری به این موضوع داشته باشند. شاید ما مقولۀ سربازی را در محتوا و عنوان بتوانیم تغییر دهیم تا در آن اتفاقات بزرگی بیفتد. فردی که قرار است به سربازی برود از همان ابتدا از عنوان آن وحشت دارد و گارد تدافعی نسبت به این قضیه دارد.
اگر بخواهیم به ارتباط بین فرمانده و سرباز بپردازیم، خوب ما یک سری ارتباطات سازمانی داریم، در مقولۀ ارتباطات سازمانی ارتباط بین بالا دست و پایین دست، ارتباط بین مدیر و کارمند؛ خود میتواند یک نوع ارتباط باشد، از نگاهی دیگر ارتباط بین مربی و شاگرد، چون هدف سربازی این است که، ما افرادی را از لحاظ نگرشی یا فیزیک بدن یا آمادگی جسمانی و شرایط اضطراری و مواردی از این دست ارتقا دهیم.
پس یک نوع آموزش هست که به افراد داده میشود و میتوانیم از این دریچه نیز به آن نگاه کنیم ولی از هر لحاظ به این قضیه نگاه کنیم دچار مشکل است.
ما میبینیم در پادگانهایی که فرمانده یک سری ویژگیهای رفتاری خاصی دارد و میتواند یک ارتباط منعطف و مثبت مؤثر ایجاد کند، در نهایت، سربازی با کولهباری از خاطرات خوب را به منزل خواهیم فرستاد. یا برعکس ممکن است بعضیها هم خاطرات خوبی نداشته باشند و چون مدت زمان زیادی از آن گذشته تبدیل به یک سری خاطرات شیرین شده که وقت تعریف کردن در جمع، به آن میخندند. ولی من فکر میکنم خاطرات بد در حین سربازی یا بعد از آن تأثیرات مخربی را روی افراد دارد چرا این اتفاق میافتد ؟ در یک ارتباط ما یک فرستنده داریم و یک گیرنده و پیامی که منتقل میشود این سه رکن اساسی ارتباط هستند.اجزای دیگری نیز مانند کانال ارتباطی و رمزگذاری و رمزگشایی و … داریم.
اگر ما بخواهیم از دریچۀ این سه رکن به قضیه نگاه کنیم و به کسانی که با خاطرات بد برگشتهاند؛ بنگریم خواهیم دید که فرستنده آمادگی ارسال پیام را نداشته، گیرنده آمادگی دریافت پیام را نداشته و پیام اکثر اوقات ناسالم است پس سئوال؟ چه طور انتظار داریم در یک ارتباطی که هر سه رکن مشکل دارند؛ ارتباط خوب و سالم و با سرانجام خوب داشته باشیم، که متأسفانه گاهی اوقات، منجر به اتفاقات خاصی میشود، که ما کاری به این اتفاق خاص نداریم؛ پس در تمام موارد فرد از لحاظ روحی و روانی دچار مشکل میشود و اثرات خود را روی زندگی فرد نشان میدهد؛ در صورتی که ما اگر بخواهیم این مقوله را بررسی کنیم باید با فرستنده صحبت کنیم که همان فرمانده است، گیرنده که سرباز است و پیام هم همان محتوایی است که قرار است ارسال شود.
سئوال من این است که چقدر فرماندهان ما در مورد این مقوله آموزش دیدهاند ، چقدر برنامهریزی شده؟
منظور من کاملاً بحثهای روانی کار است؛ فرماندهی که قرار است با افرادی در سنین ۱۸ سال برخورد کند ویژگیهای روانشناسی این سنین را مطالعه کرده یا آموزش دیده؟ البته در حال حاضر خدا را شکر توهین کردن به سربازان کاملاً حذف شده و خوشبختانه مراکز نظامی ما نیز منعطفتر و روانشناسانهتر با موضوعات برخورد مینمایند.
پس با توجه به هر دو قسمت سخنهایم در دل ارتباط خشک بین فرمانده و سرباز جایی برای ارتباط مثبت مؤثر هست و این فضای ارتباطی میتواند چنین پتانسیلی را دارا باشد، اصلاً چه کسی گفته که ارتباط بین فرمانده و سرباز باید خشک باشد ما میتوانیم فضا را متفاوت کنیم تا نتیجۀ متفاوتی را مشاهده کنیم.
پایان صحبتهای من با مهندس شهبازی در مورد ارتباط بین فرمانده و سرباز وظیفه بود؛ تصمیم گرفتم گزارشم را با قراری از پیش تعیین شده با سرهنگ بوستانی معاونت نیروی انسانی فرماندهی نیروی انتظامی استان بوشهر به پایان برسانم. چیزی که در بدو ورود توجهم را جلب کرد محیط آرام و شخصیت مهربان ایشان بود و در کنار آن ارتباط احترامآمیز ایشان با سربازان حوزۀ خود. سئوالم را از ایشان اینگونه مطرح نمودم که:
واقعیتها و مهارتهایی که پسران ما برای ورود به دوران سربازی نیاز دارند چیست؟ در بیان دیگر سرباز باید چه مهارتهایی داشته باشد؟
واقعیت سربازی یا همان اجباری سابق این است، که شما در بین اقوام و دوستان خود که حضور پیدا میکنید بهترین خاطراتشان که همیشه هم تعریف میکنند خاطرات سربازیست. چرا به این شکل است؟ چرا این دوران به عنوان بهترین دوران زندگیشان لحاظ شده؟ واقعیت این است که دوران سربازی علیرغم سختیها و فشارهایی که به صورت آنی و یک مرتبه در دوران آموزشی بر یک نفر لحاظ میشود دورانی است که فرد هیچوقت تجربهاش نکرده؛ اما بهترین دوستان خود را پیدا میکند. خیلی از افراد را میشناسم که سیوپنج سال پیش در دوران سربازی با هم آشنا شدهاند و تا کنون به عنوان بهترین رفقا کنار هم هستند.
دورۀ سربازی دورۀ سختی است؛ اما برای کسانی که آمادگی نداشته باشند ، ولی اینگونه هم نیست که شکننده یا از بین برنده باشد. به هر حال با توجه به شرایط و وضعیت نسل جدید از حیث اینکه از هوش و حواس و ذکاوت بالایی برخوردارند ولی از لحاظ جسمی یک مقدار ضعیفتر از نسل قبل هستند کمی متفاوت است.
قاعدۀ کار این است که ما هم سیستم خود را منطبق با نسل جدید تغییر دادهایم و تفکرات خود را نیز به آن سمت گرایش دادهایم و به این شکل عمل کردهایم که آن دوره دیگر گذشته است. کسی که قرار است دورۀ سربازی را طی کند باید مقدماتی را در معاونت وظیفۀ عمومی طی کند، این مقدمات براساس الگوهای تعریف شده از حیث روانشناسی، پزشکی و سایر موارد دیگر است، این موارد زیر نظر بهترین پزشکان کار، انجام میگیرد تا کسی که قدرت و توانایی خدمت را نداشته باشد، در سازمان نظامی ورود پیدا نکند.
یک محک اولیۀ تخصصی صورت میپذیرد که نفرات غالباً سالم وارد نیروهای مسلح میشوند، در بدو ورود لازم است که یک سری تخصصهای لازم را داشته باشند که بتوانند خود را با جمع هماهنگ کنند خوب این تخصص لازم را باید در یک دورۀ آموزشی عمومی طی کنند؛ این دوره بین ۴۵ روز تا دو ماه در مراکز آموزشی که در سطح کشور تعریف شده را طی میکنند.
بعد از آن نفرات به صورت تخصصی به یگانها معرفی میشوند؛ قبل از ورود به سازمانها این افراد از فیلتر آموزشی، سلامتی و روانشناسی و سطح تحصیلات، رد میشوند، تا کسانی که واقعاً از حیث روحی و روانی توانایی ندارند را مرخص کنیم، البته ما این افراد را منطبق با شرایط روحی و روانی، در قسمتی دیگر از سازمان به کار میگیریم نه اینکه معاف شوند.
وی در ادامه میگوید: متأسفانه خانوادهها به همۀ مسائل فرزندان خود فکر میکنند؛ به جز این موضوع که قرار است فرزند خود را طی دو سال یا کمتر به یک واحد نظامی بفرستند، یعنی حساسترین شغل…
حداقل کار این است که میتوانند ظرفیتهای روحی فرزند خود را بالا ببرند و روی مهارت صبر و حوصلۀ فرزند خود کار کنند، تا فرد با صبوری بیشتر به مرحلۀ سربازی راه پیدا کند. هر چقدر هم که، ما بگوییم محیط سربازی آرام و بیچالش و دغدغه است، به هر حال محیطی است که ضابطه دارد و شخصی که ورود پیدا میکند باید از این انظباط پیروی کند.
بیشک فردی که بیاید نمیتواند تا ساعت ۳ شب بیدار باشد و تا فردا ساعت ۱۲ بخوابد؛ باید برابر خاموشی و بیدار باش عمل کند، که میطلبد قدرت پذیرش حداقل تغییرات را داشته باشد و این مهارتی است که باید در محیط خانواده آن را کسب کرده باشد. حداقل خواستۀ ما از خانوادهها تقویت قدرت پذیرش مقررات، ضوابط و شرایط جدید در فرزندان خود است.
اگر به آن نقطه رسیدند، یعنی آمادگی. بقیۀ موارد هم به عهدۀ ماست که آموزش بدهیم؛ باور کنید بعد از اتمام خدمت سربازی من از سربازان میپرسم شما در این مدت چه چیزی به دست آوردهاید؟ نظم و انظباط، وقتشناسی، مدیریت وقت و زندگی و قدردان زحمات خانواده بودن مواردی است که همۀ آنها به دست آوردهاند که بسیار مهم است. به هر حال بعضی سختی ها را باید تحمل کنند تا قدر خانواده را بهتر بدانند.
در حال حاضر به لطف پروردگار وضعیت بکارگیری وظیفههایی که ما در مجموعه داریم عالیست. اعتقاد ما این است که نیروی وظیفهای که در سازمان ما به کار گرفته میشود؛ هرز نرود. باید به گونهای شرایط را مدیریت کنیم که هم به نفع سازمان باشد و هم مورد استفادۀ شخصی فرد قرار بگیرد؛ تا بتواند به نقطۀ مطلوب و استاندارد زندگیش نزدیک شود و چشمانداز خوبی را برای خود در نظر بگیرد.
از سرهنگ بوستانی میپرسم شما در چه سالی خدمت رفتهاید؟ میگوید: من در سال هشتاد سرباز نیروی انتظامی بودم در حالی که دانش آموختۀ رشتۀ مدیریت از دانشگاه شیراز بودم وقتی وارد محیط نظامی شدم دیدم یکی از مجموعههایی که از بیرون احساس میشود فضای خشنی است ولی درون آن متفاوت است همین شغل نظامی است.
در خصوص اینکه آیا سربازان حاضر در نیروی انتظامی از خدمات مشاورهای بهرهمند میشوند یا خیر نیز ابراز داشت: ما چندین واحد مشاوره داریم یک مرکز مشاوره در معاونت اجتماعی هست، که معمولاً پاسخگوی مراجعات بیرونی میباشند؛ در حال حاضر کلانتریهای ما نیز مجهز به مرکز مشاوره شدهاند که هم برای خدماتدهی به کارکنان داخلی، هم برای کادر وظیفه و هم شهروندان میباشد.
ما باید خود را با شرایط جدید وفق بدهیم و این یک اصل است، اگر نتوانیم ممکن است این محیط هم برای ما و هم برای کارکنان وظیفه سخت شود.
از وی پرسیدم آیا چالشهای عاطفی سربازان یا کنار نیامدن با شرایط جدید برای شما دردسر آفرین بوده؟ میگوید: متأسفانه گاهی مشکلات عاطفی بوجود میآِید، که غالباً هم بعضی نفرات ظرفیت تحمل آن را ندارند، ما سربازان وظیفه متأهلی داریم، که در حال خدمت هستند و مشکلی هم ندارند، مانند کادر نیروی انتظامی هم مرخصی دارند.
بعضی سربازان ممکن است در حیطۀ عاطفی دارای رابطه باشند، که آسیبپذیری آنها بالا میرود و متأسفانه هیچچیزی هم از خود بروز نمیدهند، که ما گاهی درگیر همچنین موضوعی هستیم. گاهی اوقات خودمان، در زمان بکار گیریشان متوجه میشویم و سعی میکنیم انعطاف بیشتری در مقابل آنها داشته باشیم. رابطۀ خشنی بین فرماندهان و سربازان نیست باور کنید، دوستانه است ممکن است نواقصی هم وجود داشته باشد اما سعی ما برطرف نمودن آنهاست .
سرهنگ بوستانی معتقد است که هرخانوادهای دارای فرهنگی متفاوت با دیگران است، که فرزندان هم تحتتأثیر همین خانواده بزرگ میشوند. والدین و بزرگترها در محدودۀ زمانی که بجث اعزام فرزندان به سربازیست؛ یا قبل از آن لازم است، که یک سری مقدمات را ایجاد کنند و آنها را با تفکرات سربازی آشنا نمایند تا لااقل بدانند محیط نظامی چگونه است و چه شرایط روحی را میطلبد.
فرزند ما باید بداند که محیط نظامی مقداری فشار دارد و دقیقاً مثل خانه نیست. و اگر لازم باشد و والدین میدانند فرزندی شکننده دارند به مشاور مراجعه کنند. تنها خواهش ما از خانوادهها این است که آستانۀ صبر و تحمل فرزند خود را بیشتر کنند، همین کفایت میکند؛ آموزش و تخصص بیشتر در حیطۀ کاری ماست. همین که اطاعتپذیر باشند و بتوانند حرف مافوق خود را بپذیرند، کافیست تا در آتیه نیز کمتر دچار مشکل باشند.