شهر تعطیل است…

شهر تعطیل است…

درد شهر را نمی توان در یک یا دو جمله و یا حتی چندین صفحه بیان کرد. قصه ای که نه تازگی دارد و نه پایانی است برای آن. جراحتی که معلوم نیست به دست کدامین طبیب درمان می شود.زخم هایی که سر برآورده اند و عفونت هایی که روز به روز بیشتر می شوند.َ

شهر من؛ شهری که یتیم است و فقط زمانی برایش صاحب و دلسوز پیدا می شود که یک انتخابات در پیش باشد. موقعی دست مهربانی تصنعی به روی صورتش کشیده می شود که رخدادی در پیش باشد. آن وقت می توان افراد به زور مهربان شده ای را دید که یادشان افتاده شهری وجود دارد و باید برایش دستی بتکانند.

یقه هایی که در برهه ای از زمان به سختی بسته می شوند و افرادی تنشان را با کت و شلوارهای ملون می پوشانند. خطّ اتوی کت ها چنان تیز است که از فاصله ی بسیار هم می توان آن را دید. کاش به جای تیزی خط اتوی کت، چشم و گوشهای تیزی وجود داشت که مشکلات مردم و شهر را می دید و می شنید که شاید قدمی برداشته شود در معبر حل سختی ها. شکر خدا که این روزها هم  پایانی دارد و حسن اندکش این است که در گرمای طاقت فرسای تابستان ، دوباره لباس های انتخاباتی کنار می روند و بدن ها نفس تازه ای می کشند.

می آیند و می روند و گاه هم نمی روند و شهر می ماند و زخمهایش. مردم می مانند و دردهایشان. یادشان می رود که چه گفته اند و برای چه چیزی آمده اند و بعضی اوقات هم کاملا به گفته ها و اهدافشان واقفند ولی ..

بگذارید پمپ بنزین شهر تعطیل باشد. به هر تعداد روز.حتی اگر میزان تعطیلی اش از ماه تجاوز کند. مگر پمپ های دیگر فعالیت نمی کنند و یا از شهرهای هم جوار نمی توان سوخت تهیه کرد؟ اگر هم کسی با چند سی سی بنزین کارش راه بیفتد و به سر منزل برسد ولی سوختی در میان نباشد مهم نیست. می تواند بطری به دست گیرد و از سواره های دیگر سوخت تهیه کند. یا شلنگی داشته باشد و بنزین را با مکیدن باک به دست آورد.این همه آپشن و افق های تازه. به راستی از چه می نالیم؟؟

اگر آسفالت ورودی شهر ترک هایش چنان است که در رانندگی حس عبور از رودخانه به شما دست می دهد، اگر برای انجام کاری قسمتی از آسفالت برش می خورد و بعد به حال خود رها می شود، اگر در ساخت دست اندازها هیچ استانداردی رعایت نمی شود و برادران افاغنه مسوولیت ساخت آن را به عهده می گیرند و دمار از روزگار وسایل نقلیه تان در می آید، اگر اینترنت تلو تلو می رود و در تماس های چند متری با امکان پذیر نبودن ارتباط روبه رو می شوید، اگر برای ساخت و ساز خونتان را درون شیشه می کنند به هیچ کس ارتباطی ندارد.

بحث کردن و نوشتن از فرودگاه که آب در هاون کوبیدن است و هدر دادن زمان. هر از گاهی تاریخی برای راه اندازی مجددش اعلام می شود و گاهی سنگ های بزرگ برداشته می شود و سخن از بین المللی کردن به میان می آورند اما برای برقراری پروازهای داخلی هم نه عزم و اراده ای وجود دارد و نه حوصله ای برای پیگیری.

شاید شاق ترین و بزرگترین کار دوستان این باشد که پس از چهار ماه ، افکارشان را به روی هم ریخته اند و این نتیجه حاصل گردیده که شهر نیاز به شهردار هم دارد. شاید اختلافات به حدی ریشه دوانده که نمی تواند آن ها را در کنار هم قرار دهد.فعلا تنها دلخوشی مردم، تیمی است که در سرما و گرما و با همه ی گرفتاری هایشان به پایش مانده و می مانند. به دلیل توجه و دل مشغولی مردم، فعالیت های دیگر به کناری گذاشته شده اند. هم اکنون مدعیان، باد به غبغب می اندازند و تنها به صندلی های سی آی پی نظر دوخته اند.

و طفلی شهر من که با این گونه افراد دست و پنجه نرم می کند و به اجبار روزگارش را سپری می نماید.

دیار من ؛

آرام بگیر که اختلافات و خودبینی ها مجالی نمی گذارند که افکار به سمتت کشیده شوند.آنچنانی که تنت را لگدمال آلودگی ها و آلاینده ها ساخته اند با این دردها هم خو گرفته ای و به دردهای تازه عادت می کنی. غرورت را نگه دار و محکم باش. فردا نزدیک است..



نظرات

یک پاسخ به “شهر تعطیل است…”

  1. فرهنگی گفت:

    لطفا بگید که توی شهرداری هم کسی پیگیر کار نیست و باید چند روز وقت بذاری و بری تا موفق بشی مسول شهرسازی یا …را پیدا کنی تازه اون هم اگه حوصله داشته باشه بیاد نیم نگاهی به کار بندازه و تاییدیه ی بده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *