قدرت مظاهری:

عسلويه بهشت پيرمردها…

عسلويه بهشت پيرمردها…

عسلويه ، همان گونه كه از اسمش پيداست ، كندويي است كه آدم ها يك بار كه از عسلش چشيدند ، انگار به مزه ي آن عادت مي كنند و تا آخر عمرشان توان مفارقت از آن را ندارند . آدم هايي از اقصي نقاط كشور به اين جغرافيا گسيل مي شوند ، مي مانند ، كار مي كنند،  روزگار مي گذرانند، موهاي سياه شان را در آسياب دوار آن سفيد مي كنند اما پاي رفتن كه مي شود ، دست و دل شان مي لرزد و پا سست مي كنند.
اين روزها كه قانون منع به كارگيري بازنشستگان و شمول آن به قشر گسترده اي از سالمندان و پيرمردان صادر شده ، شماري از اين عزيزان مناصب خود را ترك كرده اند اما بسياري ديگر كه در عين گروهباني هنوز – دون كيشوت وار – احساس ژنرالي و عاليجنابي دست از سر و باورشان برنداشته ، همچنان با چسب هايي نه چندان چسبناك ، خود را و جسم و جان شان را به پست و سمت شان چنان چسبانيده اند كه كندن و جدا كردن شان كار حضرت فيل است .
يكي از اين عاليجنابان مفخم ، مدير عامل پيشين يكي از مجموعه هاي پارس جنوبي است. وي كه اخيرا با دستمزد ماهيانه ي چند ده ميليوني به مديريت عاملي يكي از شركت هاي پتروشيمي منطقه منصوب شده است ، با حضور چند ساله اش در عسلويه ، علاوه بر هدررفت منابع انساني و بي انگيزه نمودن متخصصين ، مهندسين و كارشناسان مجموعه ي تحت مديريتش كه بزرگترين سرمايه ي سازمان به شمار مي آيند ، موجبات آلودگي بيش از حد محيط زيست – زمين ، دريا و هوا – را نيز فراهم كرد كه بسياري از پرونده هاي قضايي آن در ياد و خاطر كاركنان و اهالي بومي عسلويه هنوز به يادگار مانده است . اين يادگاري اگرچه با مماشات و توصيه هاي دوستانه و لابي هاي شبانه مختومه گرديد و پرونده ي كاغذي اش بسته شد ، اما در عالم واقع همچنان خاك را و آب را و هوا را سياه مي كند و ساختار مجموعه ي عريض و طويل و پرطمطراقي موسوم به HSE و جداول و نمودارهاي آماري پر زرق و برق آن را به چالش مي كشد.

 

 

از مماشات درباره ي ايشان همين بس كه هنگام مديريت بر مجموعه ي تعميرات اين سازمان در اواسط دهه ي هشتاد، آتش سوزي گسترده اي كه ساختمان مركزي محل كارش را به تلي از خاكستر بدل كرد و زياني چند ده ميلياردي متوجه اين مجموعه نمود ، نه تنها وي را مورد توبيخ قرار نداد ، كه سال ها بعد مقدمات تكيه بر مسندي بالاتر را براي وي فراهم آورد .  سواي كم تجربه گي  در زمينه ي مديريت چنين مجموعه ي بزرگي كه در غفلت نمايندگان استان بوشهر و صرفا و صرفا با لابيگري و سهم خواهي ممتد و دامنه دار حلقه ي مشهد در شركت ملي گاز  صورت گرفته بود ، ايشان نه تنها سازمان تحت مديريتش بلكه شهرك هاي صنعتي كاركنان را نيز مورد خدشه هاي سوء مديريت خود قرار داد بطوري كه با كاستن از طراوت و شادابي اين شهرك ها ، آنها را به مكان هايي خسته ، مرده و افسرده بدل نمود كه باعث دلزدگي اهالي آن شده و موجبات  كوچ اجباري بسياري از كاركنان و خانواده هايشان از اين شهرك ها را فراهم آورد . وي كه با قانون محدوديت پرداخت سنوات بازنشستگي وزارت نفت ، چند ماهي زودتر از موعد مقرر ، گزينه ي “خودبازنشستگي” را انتخاب كرده بود ، به زودي و در كسوت مديرعامل پتروشيمي– كه در زمان صدارت پيشينش ، در جلسات هفتگي بي مهابا  بر طبل دفاع از منافع آن مي كوبيد – دوباره راهي عسلويه شد تا از سوي ديگر كندو نيز طعم عسلش را تجربه كند .
غفلت يا همراهي مجمع نمايندگان استان نيز كه اوج دلخوشي هاشان به عزل و نصب يك آبدارچي يا نظافتچي يا باغبان در منطقه خلاصه مي شود ، راه را براي رسيدن به كندو براي اين مدير و مديراني اينچنين ، هموار و هموارتر كرده و مي كند .
طبق ماده پنجم قانون مديريت خدمات كشوري ، تمامي وزارتخانه ها ، شركت هاي دولتي ، موسسات دولتي و نهادهاي غيردولتي ، مشمول قانون منع به كارگيري بازنشستگان مي باشند . با اين حال و باوجود اين كه شركت پتروشيمي مذكور بيش از شصت درصد سهام خود را متعلق به شركت صنايع پتروشيمي خليج فارس وابسته به شركت ملي صنايع پتروشيمي ايران ( شركت هولدينگ خليج فارس) دانسته و تابعيتي نيمه دولتي دارد ، چنين مديري بر اريكه ي آن تكيه زده و بي توجه به مناسبات حقوقي و قوانين و مصوبات كشوري ، از گل آلودي آب عسلويه ، ماهي مي گيرد.
پيرمردان و بازنشستگاني نظير ايشان انگار نيازمند تصويب قوانين شخصي به نام و نشان خودشان هستند تا مجاب شوند كه با تسليم سمت شان به جوانان و دادن مشاوره به آنان ، مي توانند باري از بارهاي كشور در رابطه با معضل اشتغال را برداشته و منويات مسئولين نظام را برآورده سازند. منوياتي كه اخيرا و در آغاز درس خارج فقه رهبري انقلاب نيز براي چندمين بار متوالي بر آن تصريح و تاكيد گرديد.
بعنوان آخرين سطور خطاب به مجمع نمايندگان استان و مديريت اجرايي استان بوشهر يادآور مي شود ضمن بررسي موضوع و پيگيري آن ، به ياري اين مدير گمنام برخيزند ازيرا كه شايد تنگنا و معذوريتي ، ايشان را به ماندن در عسلويه وادار كرده باشد. نمايندگان هميشه پيگير استان ! – خصوصا نماينده ي جنوب استان – اگر سهم اندكي در تصميم گيري براي گوشه اي از استان شان دارند، ضمن انعكاس موضوع به  وزراي نفت و رفاه ، بند معذوريت را از دست و پاي ايشان باز كنند تا با دوري از اين كندوي اغواگر كه ديگر جوانان اين سرزمين نيز ميل به چشيدن جرعه اي از عسل آن را دارند ، همان گونه كه در جلسات متعدد ، از بودن خود در عسلويه ابراز ندامت كرده و آرزوي كفشداري بارگاه ملكوتي امام رضا (ع) را داشتند ، مجاور بارگاه اين امام معصوم شوند تا شايد آخر عمري فراغ بالي يابند و استخواني سبك كنند . كه همه نيازمند سبكبالي و آمرزشيم.

پ.ن: مطلبي اگر مكتوب شده است، صرفا بر اين مبنا است كه چنين روندي در حال تسري به ديگر حوزه هاي مديريتي كشور است و چون مشت نمونه ي خروار است، لاجرم سكوتي بيش از اين در اين باره جايز نيست. خواه پند باشد، خواه ملال!اتحاد خبر



نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *